سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«امین تارخ». با شخصیت حقیقی امین تارخ آشنا نیستم. همه چیزهایی که درباره‏اش می‏دانم، ذهنیاتی است که از هنرمندی‏اش دارم.

از میان سریال‏های شبانه‏ای که در ماه مبارک رمضان از شبکه‏های مختلف سیما پخش شد، بیش از همه توانستم با مجموعه اغما ارتباط بگیرم. البته تنها توانستم نزدیک به هفت قسمت از این سریال را ببینم.
موضوعی که برای من لذت‏بخش بود، بازی خوب و حرفه‏ای امین تارخ بود. به عنوان یک مخاطب عام توانستم خیلی راحت با رفتار و گفتار این بازی‏گر خو بگیرم.
البته نمی‏توان نقش فیلم‏نامه را نادیده گرفت؛ اما به وضوح می‏شد دید که نوع بازی امین تارخ بر قوت و انسجام فیلم‌نامه برتری دارد. شاهد آن‏که دیالوگ‏های دکتر پژوهان در حالی که قرآن در دست داشت و پیروزمندانه با الیاس حرف می‏زد، بیش از حد کلیشه‏ای و غیرعادی بود. و این یعنی این‏که نویسنده یا نویسندگان محترم فیلم‏نامه که دکتر پژوهان را از گمراهی رهانده بودند، او را آن‏چنان رمانتیک و سخن‏ور طراحی کرده بودند که حتا بازی خوب امین تارخ هم نتوانست چیزی را درست کند.

به هر حال صرف نظر از هر تحلیل هنری، من لذت زیادی از سریال اغما و مخصوصا بازی امین تارخ بردم. و شاید به خاطر همین بازی خوب بود که با هر بار تماشای این سریال، کلی حرص خوردم و ناسزا نثار دکتر پژوهان کردم.

دو نکته هم به ذهنم می‌رسد که باید بگویم.
1- رفتارشناسی دکتر پژوهان. رفتار دکتر پژوهان با دخترش بسیار جالب و دردناک بود. باید به همه دست‏اندرکاران این سریال - دست‏کم- بابت به عمل آوردن این‏چنین فضایی تبریک گفت. فضایی که به هیچ وجه دور از ذهن نیست. فضایی که به وضوح می‏توان در کوچه و خیابان‏های شهر‏های‏مان بیابیم.
دکتر پژوهان از روی دل‏سوزی پدرانه و شاید انگیزه‏های دیگر، آن‏چنان مست رفتار جذاب الیاس می‏شود که عقل خویش را کاملا به کنار می‏نهد. حتا آن‏گاه که عقلش می‏خواهد کمکش کند، باز هم از الیاس و حرف‏های او کمک می‏گیرد. تا هم‏چنان دختری که هچ خطایی نکرده است، مغضوب پدر باشد؛ تهمت بشنود؛ تحقیر شود و از همه حقوق زندگی‏اش محروم شود اما الیاس روز‏ به روز حجم بیش‏تری از قلب آقای دکتر تحصیل‏کرده مذهبی را اشغال کند.
دکتر پژوهان یک نماد است. نماد دل‏سوزانی که اگر احساس وظیفه کنند، حاضرند هر غلطی بکنند. حتا روی‏گرداندن از امر الاهی؛ البته به نیت اصلاح؛ به نیت انجام وظیفه. و این‏گونه است که مردی با سر و وضع و رفتار اجتماعی کاملا مذهبی، پای انجام وظیفه که می‏رسد، دین و همه بایدها و نبایدهایش را می‏شوید و گوشه تاق‏چه می‏گذارد؛ دکتر پژوهان بدون هیچ دلیلی - حتا برای خودش- با آقای موسوی شدیدا مخالف بود؛ به دخترش تهمت‏های پی‏در‏پی و وقیحانه می‏زد؛ حضور دائمی یک نامحرم در خانه‏اش را به راحتی پذیرفته بود؛ فحاشی و بداخلاقی را به آخر رسانده بود.
در مقابل الیاس با همه گاف‏هایش و با همه دروغ‏گویی‏هایی که خود دکتر هم به آن‏ها پی برده بود، هم‏چنان مورد لطف آقای دکتر بود. 

دکتر پژوهان اسطوره نیست. قصه هم نیست. یک نماد است. نمادی از رفتارهای من و شما. شاید همین حالا ما گرفتار یک شیطان باشیم؛ آن‌هم در نقش یک الیاس. مگر نبودند آن‌ها که -مثلا- عاشق و واله منجی آخرالزمان بودند و با اشتباهات ریز و درشت‏شان به دشمنی ان حضرت رسیدند؟ دکتر پژوهان اسطوره نیست.

2- نکته‌ای که متاسفانه در این سریال به آن توجهی نشده بود، تاثیر ناخودآگاه گناه بود. نمی‌توان قبول کرد آقای دکتری که به راحتی دخترش را مورد سخیف‌ترین بدبینی‌ها و تهمت‌ها قرار داده است بتواند به راحتی از اثرات این گناهان کبیره خلاص شود. چگونه کسی که با همه وقاحت دخترش را از خود رانده است؛ آن‌هم بدون هیچ دلیلی، می‌تواند در عرض چند ساعت از منجلابی که مرز اکثر گناهان کبیره را شکسته است خود را بیرون بکشد؟!

به علاوه یک اشتباه رفتارشناسی تربیتی هم می‌توان در شیوه رفتار دختر دکتر پژوهان یافت و آن این‌که این دختر که یک بسته کامل از بدبینی و تهمت و فحاشی از پدر خود دریافت کرده، چگونه می‌تواند چشم بر آن همه وقاحت ببندد. و سوال این‌جاست که آیا این‌ حد از بخشش و بزرگ‌واری می‌تواند حایز مطلوبیت شرعی یا عرفی باشد یا نه؟ 

همه فضاسازی‏های بعد از آگاهی دکتر پژوهان، به خوبی حاکی از پشیمانی قلبی دکتر پژوهان است. اما احساس من این است که این پشیمانی از رفتار وقیحانه گذشته به خوبی در ارتباط با دختر دکتر و هم‏چنین دکتر بردیا به نمایش در نیامد؛ دست کم به خاطر این‏که حجم بسیار زیادی از رفتار زشت دکتر را همین دو نفر تحمل کردند.

به امید همه آرمان‏های خوب!


نوشته شده در  دوشنبه 86/7/23ساعت  4:52 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

فکر می‏کنم نامه انتقادی چند روز پیش محمد نوری‏زاد به رییس صداوسیمای جمهوری اسلامی بهانه خوبی برای بیان چند انتقاد نسبت به عملکرد سازمانی باشد که قرار است دانشگاه عمومی باشد.

در یادداشت پیشینی که درباره صداوسیما نوشته بودم، به تفاوت دین من با آقای ضرغامی اشاره کردم. آقای ضرغامی و مدیران ایشان در این سازمان، انسان‏های جالبی هستند.

صداوسیما دوست ندارد بگوید دیگران چه فکری می‌کنند. دوست ندارد حتا بگوید دیگران که این‌گونه یا آن‌گونه می‌اندیشند، اشتباه می‌کنند؛ به این دلیل. به جای این همه زحمت، سانسور می‌کند؛ به این امید که آن فکر و آن سخن شنیده نشود.
البته دوستان عزیز تلویزیونی پیچیده‌تر از این حرف‌ها هستند. یعنی بعضی وقت‌ها برخی نظرات و افکار را آن‌چنان لوث می‌کنند که همه فکر می‌کنند تنها حرف درستی که در همه کره زمین یافت می‌شود، حرف همین آقای صداوسیماست.

البته توجیه‌های جالبی هم دارند. نمی‌خواهند ذهن مردم را آشفته کنند. نمی‌خواهند سری که درد نمی‌کند را ببندند. و از این نوع افاده‌ها.

روزهای انتخابات که می‌شود، موجی به راه می‌افتد علیه نظارت استصوابی. بعد از نزدیک به سی سال از پیروزی انقلاب، آقای صداوسیما عُرضه درونی کردن -مثلا- این یک قلم جنس را برای مردم نداشته است. چرا؟ چون روزهای انتخابات وقت بحث‌های تئوریک و دقیق نیست، روزهای غیرانتخابات هم که مردم می‌خواهند یانگوم ببینند. غیر از این است؟

دین‏داری صداوسیما، فقط برای بستن دهن آن‏هایی است که به ظواهر دین اهمیت می‏دهند.
یک مثال دیگر. آقای صداوسیما در قضیه برخورد نیروی انتظامی با مظاهر ناامنی اجتماعی، چه‏قدر همراهی و کمک کرد؟ خیلی. حال سوال این‏جاست که اگر صداوسیما حقیقتا به دنبال تبلیغ اسلام و این حرف‏هاست، چرا خودش فکری به حال درونی کردن مثلا حجاب برای زنان جامعه نمی‏کند.

حجاب. بهنوش بختیاری. بازی‏گر همیشگی طنزهای روتین تلویزیونی. با یک جستجوی ساده در -مثلا- گوگل، عکس‏های این موجود را می‏توانید ببینید. حال این عکس‏ها را با قیافه همین موجود در طنز چارخونه مقایسه کنید. نتیجه چیست؟ صداوسیما؛ دورو.
سؤال بسیار جالب این‏جاست که صداوسیما به جز چپاندن بازی‏گران بدحجاب در حجاب‏های تصنعی آن‏هم فقط در برنامه‏های خود چه کاری کرده است؟ جالب‏تر این‏که تنها اثر این شیوه جالب، تبدیل شدن حجاب و چادر به یک یونیفرم سطحی است. چادری که هیچ بار فرهنگی و معرفتی ندارد. چادری که نشان‏دهنده باور یک زن مسلمان به دینش نیست.

صداوسیما، شُل‏حجابی موجود در خیابان‏ها را سانسور می‏کند. فکر هم می‏کند با این کار، همه خوش‏حجاب می‏شوند. اما به قول معروف کور خوانده است. صداوسیما یک فکر سیاسی بسته و قشری را تبلیغ می‏کند، غیر از آن‏چه امام، رهبر انقلاب و قانون اساسی انتظار داشته‏اند و دارند. تبلیغ یک منش سیاسی آن‏گونه که گویی هیچ فکر دیگری وجود ندارد. لابد به قصد این‏که مردم بدانند راه درست همین است. در حالی که این کار از مسلمانی به دور است. دور.

طولانی شد. ادامه داشت. اما برای وقتی دیگر.


نوشته شده در  پنج شنبه 86/6/29ساعت  9:21 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

صداوسیما. مهم‏ترین و اصلی‏ترین بلندگوی فرهنگی، سیاسی و تبلیغاتی جمهوری اسلامی ایران. دارای نقاط قوت و ضعف. با فاصله‏ای بسیار دور از آرمان‏های حداقلی انقلاب و نظام اسلامی.

نمی‏خواهم شماره بزنم و انتقاداتم از صداوسیما را ردیف کنم. همه انتقادات امثال من به صداوسیما را آقای ضرغامی و همه بالانشینان آن سازمان از بر هستند. هزار بار هم شنیده‏اند. حتی آن سخنان امام که صداوسیما را دانشگاه عمومی دانسته‏اند هم شنیده‏اند.

جلسه‏ای با حضور تعداد زیادی از دانش‏جویان برگزار شده بود که عزت‏الله ضرغامی انتقادهای دانشجویان را شنید و در پایان با اطمینان خاطری فراوان خاطرنشان کرد که دانشجویان نباید زیاد حرص بخورند و از این حرف‏ها. متاسفانه یا خوشبختانه مسئولان سازمان صداوسیما مسلمان هستند. شیعه هم هستند. همه هم سید روح‏الله خمینی را به عنوان امام انقلاب می‏شناسند. حال به نظر ما رفتار صداوسیما در فرهنگ انقلاب اسلامی جایی ندارد اما در دیدگاه آقای ضرغامی و زیردستان‏شان صداوسیما پیرو امام است.

لابد یا ما اشتباه می‏کنیم یا آقایان. واضح است. جوش زدن هم ندارد.

به نظر من، صداوسیمای فعلی را باید شناسنامه واضح و روشن رؤسای پیشین و امروز آن دانست. پس ویژگی‏های شخصیتی عزت‏الله ضرغامی این‏گونه است.

1- در کل صداوسیما فقط سه بخش خبری شفاف، روشن و به دور از دورویی و چاپلوسی و در عین حال حرفه‏ای و مردم‏پسند وجود دارد. لابد رؤسا و برنامه‏ریزان سازمان صلاح نمی‏دانند مردم بدانند.

2- صداوسیما فقط در زمان انتخابات لازم می‏بیند که بی‏طرف باشد و نماینده یک جناح سیاسی نباشد. فقط روزهای دهه فجر دوست دارد حرف از امام و انقلاب و آرمان‏های آن بزند. فقط روز ولادت حضرت زهرا سلام‏الله‏علیها، زنان ارزش‏مند و محترم و عزیز و بزرگوار هستند و در روزها و ماه‏های دیگر، شخصیتی ضعیف و بی‏چاره در حد پرستوی فیلم چارخونه دارند. دین و ارزش‏ها و اعتقادات آقای صداوسیما آن‏قدر کلیشه‏ای و غیرهنری است که فقط روزهای ولادت و شهادت و روزهای ماه مبارک رمضان می‏شود از آن حرف زد.

3- صداوسیما یک نهاد بی‏رقیب در ایران است. متعلق به نظام است. باید منتقد جدی قوای سه‏گانه و بقیه نهادها و سازمان‏ها باشد تا آن‏ها از خطوط قرمز جمهوری اسلامی عدول نکنند. اما امروز خود صداوسیماست که بزرگ‏ترین انحراف از مسیر انقلاب را تجربه می‏کند.

تصور کنید. شیوه سخن گفتن فرزاد حسنی (صاحب‏نظر در همه مسایل به خصوص عرفان و اخلاق) با سردار رادان به گونه‏ای بوده است که مسئولان برنامه آقای حسنی را توبیخ می‏کنند. در مقابل دو سه شب پیش در برنامه‏ای با حضور مسعود ده‏نمکی (بزرگ‏ترین سینماگر و کارگردان معاصر سینمای جهان) شاهد گفتگویی یک‌سویه در حد رپرتاژ اگهی بودیم. مسعود ده‌نمکی به ایراد سخن درباره اخلاق سیاست‌ورزی و مقولاتی از این دست پرداخت و آقای مجری هم ظاهرا از یادآوری رفتار آقای کارگردان در دهه هفتاد منع شده بود.

4- ما عوام‏زدگی را مثل روز روشن در چهره صداوسیما می‏بینیم. اگر آقای ضرغامی و دوستان مهم‏شان نمی‏بینند مشخص است که آقای ضرغامی و دوستان مهم‏شان از نظر ما،‏ آدم‏های عوام‏زده‏ای هستند. ما تاسیس شبکه رادیویی گفتگو را یک عوام‏فریبی می‏دانیم. تاسیس شبکه قرآن را هم عوام‏فریبی می‏دانیم. چرا که گفتگو و قرآن باید در متن برنامه‏های صداوسیما باشند که نیستند. آقایان برای نشنیدن انتقادها، شبکه‏هایی مستقل راه انداخته‏اند تا خدای نکرده یک وقت منتقدین به فکر این نیفتند که از صداوسیما قرآنی شدن و دوطرفه شدن همه برنامه‏ها را بخواهند.

5- آقای صداوسیما! من از دین و فرهنگ و انسانیت و اخلاق و امام و مردمی که تو در ذهن داری بدم می‏آید. جز بخش‏های خبری بیست و سی و گفتگوی ویژه خبری بیست و دو و سی شبکه دو و استثنائات بسیار اندکی مانند سریال‏های مدار صفر درجه و 40 سرباز، تو را نگاه هم نمی‏کنم. اساسا امیدی هم به اصلاح تو ندارم.
آقای صداوسیما! به این مردم رحم کنید. این همه مردم را ... فرض نکنید. این همه دست‏کم‏شان نگیرید. این مردم همان‏هایی هستند که به گفته امام ولی‏نعمتان شما هستند. مگر امام نگفت «تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل‏‏دهنده اسلام ناب محمدی‏صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم، اسلام ائمه هدی علیهم‏السلام، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه‏خوردگان تاریخ تلخ و شرم‏آور محرومیت‏ها باشد.
» پیام امام به هنرمندان

می‏دانم. این جمله‏های امام را هم زیاد به شما نشان داده‏اند. خیلی هم کلیشه‏ای و تکراری شده است.


نوشته شده در  سه شنبه 86/5/2ساعت  5:21 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

سلام

دیشب یه جایی دعوت شام بودیم

اخر جلسه که آقایون مشغول حرف‏های آخر جلسه‏ای بودند، من و محمدمهدی هم چون در جرگه بزرگان راه نداشتیم؛ مشفول مباحث بچه‏گانه خودمان بودیم.

از محمدمهدی پرسیدم؛ فکر می‏کنی خدا تو رو بیشتر دوست داره یا من رو؟

محمدمهدی کلاس اول ابتداییه.
گفت: خب تو رو 
گفتم چرا؟

گفت: خب چون من تو رو بیشتر از خودم دوست دارم، خدا هم تو رو بیشتر از من دوست داره.

و این بود استدلال جالب یک پسر 6 ساله.

نظر شما چیه؟


نوشته شده در  شنبه 85/8/13ساعت  7:43 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

سلام

1- این، یک یادداشت کاملا غیرسیاسی است.
2- سخنان آیت‏الله جنتی درباره نامه رییس‏جمهور به بوش واقعا حرصم را در آورد.
3- همان احساسی را داشتم که شنیدن آن جمله جالب و جالب آیت‏الله‏مشکینی در وجودم زنده کرد.
4- با نامه آیت‏الله کروبی جالب هم موافق نیستم.
5- به آیت‏الله جنتی: حقیقت نیازمند غلو نیست، آیا فردای محشر می‏توانید از این کلامتان دفاع کنید؟
6- جالبی قضیه آن‏جاست که صداوسیما هم طبق معمول اقدام به سانسور سخنان خطیب جمعه تهران کرد.

دعا کنید برایم که به شدت محتاجم مخصوصا امروز و فردا و ...

خدای‏نگهدارتان. 

++    ++    ++   ++    ++ 

طرح صلوات برای سلامتی حضرت‏ولی‏عصرعجل‏الله‏تعالی‏فرجه‏الشریف

+ ماهواره‏رو‏ ول‏کن، تلویزیون‏رو بچسب

+ آقای افروغ متاسفم! 


نوشته شده در  پنج شنبه 85/2/28ساعت  7:49 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

1- سلام
2- شنیده‌ایم مبلغی ناچیز از سوی جمهوری اسلامی به حماس کمک مالی شده است، هیچ اعتراضی نیست بلکه وظیفه هر مسلمانی است که برادر مومن خویش را کمک کند.
3- سخنم با برادران انقلابی(حماس) آن است که این کمک ناچیز در شرایطی به شما هدیه شده است که:

          الف: در این کشور تنها چند نفرند که عنایت خاص به مسایل فلسطین دارند و بقیه... (هوتوتو!)

          ب: نهادهای فرهنگی(مخصوصا این‏صداوسیمای‏ناخلف)  هیچ کاری نکرده‌اند، در جهت آگاهی‌بخشی عمومی به مردم، برای توجیه‌کردن آنان نسبت به کمک به شما

          ج: ایران اسلامی تجربه‌های تلخی از حمایت‌های همه جانبه از گروه‌های نادان و سازشکار و وطن‌فروش و فاسدی همچون عرفات کثیف و دار و دسته‌اش دارد.

          د: میلیون‌ها نفر از مردم ایران اسلامی،‌ از لحاظ اقتصادی در وضعیتی هستند که بر اساس توجیهات سکولاریستی هیچ توجیهی برای این‌چنین کمک‌های  دست و دلبازانه‌ای وجود ندارد.

          هـ: شما و دوستانتان از نعمت ایدئولوژی انقلابی و مردم بیدار برخوردارید اما عدم وجود رهبری همچون امام راحل‌رحمه‌الله،‌ راه مبارزه را طولانی و سخت می‌کند؛ مگر آن‌که حضرت آیت الله خامنه‌ای را با تمام وجود، رهبر و مقتدای فکری و مبارزاتی خویش دانسته و از او اطاعت کنید.

                            

4- پوپک گلدره. خداوند با اولیا محشورش کند.

                                                     

                               

 

5- توجه: بالا و پایین لوگوهای سمت چپ صفحه، لینک‌هایی اضافه کرده‏ا‌م؛ توضیح آن‌که لینک‌های بخش اول را از میان همفکران و هم‌ولایتی‌های تئوریک انتخاب کرده‌ام اما لینک‌های بخش دوم بدون لحاظ هیچ گرایش سیاسی یا مذهبی انتخاب شده است، بعد نگید میخای تشویش اذهان کنی!!!

پ.ن 6- من از اسطوره‏های از تهی لبریز می‏ترسم...

پ.ن 7- این قصه بی‏مزه جمع‏کردن بی‏حجاب‏ها و بدحجاب‏ها هم این‏قدر احمقانه‏ست که ...
اگه راست میگید برید این صداوسیمای هرزه‏تون رو درست کنید که داره روز روشن تبلیغ بی‏حجابی فکری و فرهنگی و اجتماعی می‏کنه.

یاعلی


نوشته شده در  جمعه 85/2/1ساعت  5:22 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

سلام را باید آهسته گفت...
جواب را باید آهسته خواست...
آهسته قدم بردار...
آهسته ...
گل‏ها را پرپر نکن...
آه...
صدایی را به انتظار نشسته‏ایم...
می‏گویند بعضی شنیده‏اند اما از ... نمی‏توان باور کرد...
شاید آن‏ها نیز ...
بگذریم...
اما راستی اکنون می‏شنوم...
کودکی از فرط خوش‏حالی بلند شعر می‏خواند و کودکان دیگر نیز او را هم‏راهی می‏کنند...
آیا خبر ندارند؟
نمی‏دانم، اما چه می‏توان کرد...
سرخ را اگر رنگ خون و عشق بدانیم و سبز را اگر رنگ پیروزی و رسیدن، ام‏روز، نه! روزهایی دیگر سرخ‏ترین و سبزترین روزهای زمین خواهد بود...
سرخ‏ترین روز زمین از آن رو که سرخی آن دریایی که از حلقوم فرزند سبط نور الاهی می‏خروشید،‏ زمین و بل زمان را تا لحظه ظهور و انتقام،‏ سرخ و خونین کرده است...


و ... اشک شاید برای فرو خوردن خشمی باشد به بلندای تاریخ و به ... بگذریم.
سبزترین روز زمین نیز از آن رو که دریایی خروشان و پرانرژی آن‏هم از جنس عشق و عقل، خیابان‏های سکوت‏زده و اختناق‏پرور قلب امید دنیا را که قرن‏ها در سکوت شیطانی فرو رفته بود، به یکباره فرا گرفت و آهسته آهسته، روحی بزرگ از ریشه پرشکوه آسمان را بر مسند سیادت ملتی بزرگ نهاد...

و حسین علیه السلام آمد و می‏آید...
اما گویی هنوز به کربلای دل‏های ما نرسیده‏ است...

می‏دانی چرا؟

بگذریم... 


نوشته شده در  سه شنبه 84/11/11ساعت  12:13 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]